فاجعه دوم

از آن معدود صبحهایی ایست که خسته از خواب بر میخیزی ، با غمی که از سر حادثه پیش آمده برای حسن موسوی در دلت نشسته است ، یک حس آزار دهنده بر تو چیره شده است. دلشوره ای عجیب که تنها در زمانهایی دچار آن می شوی که اتفاق ناگواری در شرف وقوع است . به آن اعتنا نمی کنی . اما دلشوره ات به حدی است که نمی توانی آن را با یکی از عزیزانت مطرح نکنی .

((... نزدیکیهای پاسارگاد ظاهرا ماشین چپ کرده. خانم اسدی و خانم میرزا صادقی بودند. ))

هر دو را می شناسی . مهدیه اسدی و آزیتا میرزاصادقی .از دانشجویان محجوب کارشناسی ورودی 79 ، به دنبال راهی می گردی تا از حال آنها باخبر شوی

(( ظاهرا خانم اسدی ، دچار مرگ مغزی شده اند ………..))

باز هم یک خبر ویرانگر … آرزو می کنی تا کلمات اهدای عضو و مرگ مغزی و … تنها کابوسهایی باشند که پایان خواهند یافت .

ساعات 2 بعد از ظهر اتفاقات بیمارستان نمازی . امیدوارم برای عیادت از یک دوست حادثه دیده آنجا باشیم و نه تسلیت گویی به یک خانواده داغدیده .ای خداااااااااااااااااا

بی خبرتان نخواهم گذاشت . دعا کنید