یک ماهی از جشن فارغ التحصیلی می گذرد . امروز جشن عروسی علی رضاست و امکان خوبی برای تازه کردن دیدار با دوستانت مهیا شده است ، دیدار با دوستانی که مدتها در کنار هم تمام سختیها را به جان خریده بودید تا بتوانید در جوی صمیمانه یک مقطع تحصیلی دیگر را پشت سر بگذارید و هم بهانه ایست برای تسهیم در شادیهای علی رضای عزیز و عرض تبریک به او . همه چیز مهیای رفتن به عروسی است که ناگهان یک زنگ تلفن دنیایت را از این رو به آن رو می کند .
(( … در دریا غرق شده است. یک نفر از بچه های کارشناسی 79 به همراه ۲ نفر از دوستانش در دریای شمال غرق شده است. ))
با آن حال دگرگون به هر دری می زنی که بدانی این خبر صحت دارد یا نه . به امین وحدانی زنگ می زنی . غم نهفته در صدای امین به تو یقین می دهد که این خبر صحت دارد. … حسن موسوی ، بهنام گورنگی و … انگار در این دنیا نیستی . در جایی سیر می کنی که هر چیزی سیاه است و هر تصویری پر از غم . حتی فراموش می کنی به امین که دو نفر از همکارانش و نزدیکترین و بهترین دوستانش را از دست داده تسلیت بگویی . خب حق هم داری دل خودت هم کم دربند حزن نشده است . خاطره ها و تصاویر حسن در ذهنت رژه می روند . حتی باران چشمت هم نمی تواند این خاطره ها را از ذهنت پاک کند . نمی دانی اگر به آی دی حسن موسوی آفلاین بفرستی چه کسی پاسخ خواهد داد ……… به این فکر می کنی که دنیای ما چه کوچک و چه پوچ است . به رنجهایی حسن موسوی متحمل شد می اندیشی . او که روی پاهای خود مردانه ایستاد و هزینه های سنگین تحصیل را پرداخت تا آتیه خود را تامین کند و ….. وای که چه دنیای کوچکی است . این ضایعه عظیم را به خانواده های آن عزیزان سفر کرده و تمامی دوستان نسلیت عرض می نمایم .
در زمینه زمان مراسم یادبود این عزیزان بی خبرتان نخواهم گذاشت.
man ham be nobeye khodam tasliat migam vaghean man alan in khabar e taasor amiz o fahmidam oidvaram khanevade va doostaneshoon in ghame bozorgo betooann tahamol konan